خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب دنیای پریشان نوشته سرکار خانم راضیه لطفی خلیلی را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
با نام او که
تابش را مقدم بر تاریکی نهاد و عقل و منطق را در کاسهی تاریک سر نشاند
بشر میتواند با سحر کلمات رستاخیزی بر پا کند تا قیامت را توصیف کند
آنچه امروز در دنیای خودساخته و مدرن و صنعتی بشر نمایان است از اصل و ذات بشر دور است پس بهناچار و بهقول معروف:
«هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش»
دنیای پریشان و تصنّعی که انسان در این عصر برای خویش ساخته چیزی نیست؛ جز تمدنی غریب و زندگی در پهنای آشوب و آشفتهبازاری که حاصلی برایمان ندارد جز تنهایی این حال پریشان از درون مغزها و تفکرات تا خلوتخانهها و حتی در کوچهها و خیابانهای شهرهای متمدّن ملموس و پدیدار است.
من در اعتراض به آنچه نامش را پیشرفت صنعتی جوامع بشری گذاشتیم؛ مجموعه داستان دنیای پریشان را نوشتم. خوب که نگاه کنیم هر یک از ما از هر طبقه و در هر جایگاهی لحظات زیادی از عمرمان را در تنهایی به سر میبریم.
دلدار
انگار هیچ غمی نداشت، آرام بود، آرامآرام؛ در چشمهایش امید و آرزو و جوانی میدرخشید. پیراهن طوسی روشنِ لطیفی به تن داشت، دکمههای یقهی پیراهن را باز کرد، چشمهای زلالش را در حالت نیمهباز و جمع شده قرار داد، دودستش را در امتداد شانه باز کرد، احساس میکرد بادبان کشتی شده و تسلیم باد میرقصد، سرش را بالای بالا گرفت و اجازه داد باد دور گردنش بپیچد و موهای مجعدِ خُرمّش را جابهجا کند. موهایی که نه فر بود نه صاف، گردن بلندش، رخ باد را بوسید و پوست گندمیاش درخشید، خوب بود، خوب بزرگ شده بود و از روزهای جوانی، نهایت لذت را میبرد؛ از همهچیز راضی بود اینجا و حالا… مخصوصاً از «الله وردی خان» از شاهعباس، از پل باابهت زایندهرود، به قول «لرد کرزن»«همه مجبور بودند برای دیدن باشکوهترین پل دنیا تا ایران بیایند.» راضی بود و مغرور که در این شهر اصیل ایرانی زندگی میکرد حتی از دود سیگار هم راضی بود؛ روی چمن نشسته بود. نم چمن را احساس میکرد، سبز، زنده، سرد، خوش عطر، اما خودش سرو رعنای همین چمن بود؛ بیشتر از طراوت چمنها شادابی خودش به چشم میآمد؛ بیشتر از کاجهای همیشهسبز اطراف پل زایندهرود و حتّی بیشتر از خُنکای بادی که بستر بخشندهی زایندهرود به صورتش میبخشید. خودش نمیدانست چه نعمتی دارد، زیبایی… جوانی… شادابی…، لبخند رضایت…، اُمید…
هر شب یک نخ سیگار خودش را مهمان میکرد؛ یک قوطی دلستر خنک سر میکشید، سوار دوچرخهاش میشد و از رکاب زدن و بگومگو با نسیم لذت میبرد؛ از آرامش بعد از غروب لذّت میبرد؛ و از رقص ستارهها که از مضراب تار شب لا لا لا، شادمانی میکردند لذت میبرد، هرچند این آسمان برای کودکان لالایی میخواند اما دل کودکانهی او عاشق این احوال بود، در امتداد سیوسهپل روی سنگفرشها آرام میرفت، از باغ عباسی و چهارباغ بالا میگذشت روی سنگفرشهای سینه سپر کرده رکاب میزد از امتداد و زیر سایهی درختان عاشقپیشهی سر در هم فروبردهی چهارباغ بالا میگذشت و به سمت چهارباغ پایین حرکت میکرد، از عناصر چهارگانه، آب را میدید، خاک را میدید، باد را در آغوش میکشید، عجیب بود که آتش را نمیدید؛ از این چهار در چهارها یکچیز کم بود! اینجا جای آتش کجا بود؟!
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
65,000 تومان
موجود
هنوز بررسیای ثبت نشده است.