خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب جین ایر نوشته شارلوت برونته و ترجمه سرکار خانم مینا خزندی را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
فصل اول:
آن روز عصر ما نتوانستیم بیرون برویم. باد خیلی سرد می وزید و باران سنگینی می بارید که همه ما در خانه ماندیم. من از این بابت خیلی خوشحال بودم. هیچ وقت از قدم زدن طولانی خصوصاً در زمستان خوشم نمی آمد. احساس بدی داشتم وقتی که هوا تاریک شده و انگشتانم یخ کرده و از حرف های بِسی، پرستار که همیشه من رو می ترساند، احساس بدبختی می کردم. همیشه نسبت به تمام عموزاده هایم الیزا، جورجیانا و جان رید فرق داشتم. آن ها از من قدبلندتر و قوی تر و دوست داشتنی بودند.
این سه نفر اکثر وقتشان را با گریه و دعوا می گذراندند، ولی امروز در اتاق نشیمن دور مادرشان آرام و ساکت نشسته بودند. می خواستم که به آن ها ملحق شوم که عمه ام اجازه نداد؛ بِسی از من گله و شکایت کرده بود.
متأسفانه جین، تا از بِسی چیزهایی در مورد تو نشنوم یا خودم نبینم، که سعی کنی بهتر باشی و خوب رفتار کنی، مثل بچه های خودم خوب و شاد باشی، از همه چیز محروم می شوی.
بِسی در مورد من چیزی به شما گفته است؟
جین! این سؤال مؤدبانه ای نیست که از من می پرسی. اگر نمی توانی با احترام صحبت کنی، پس ساکت شو.
از اتاق نشیمن بیرون رفتم و به سمت اتاق کوچک کناری راه افتادم. آنجا یک کتاب که پر از عکس بود، از کتابخانه انتخاب کردم. از قاب پنجره بالا کشیدم و پرده را کشیدم؛ جوری که کامل پنهان شدم. مدتی همون جا نشستم، گاهی اوقات به هوای خاکستری عصر نوامبر و باران نم نمی که روی برگ های باغچه می بارید، نگاه می کردم، ولی بیشتر کتاب را مطالعه می کردم و به آن خیره می شدم و مجذوب عکس هایش می شدم. در دنیای تخیلاتم گم شدم، ناراحتی و تنهایی که وجود داشت و خوشحال بودم. فقط از این می ترسیدم که راز جایی که پنهان می شدم، برملا شود.
یک باره در اتاق باز شد. جان باعجله وارد اتاق شد.
کجایین شماها!؟
او فریاد می زد. مرا پشت پرده ندید.
الیزا! جورجی! جین اینجا نیست؟! به مامان بگید رفته بیرون زیر بارون! چه حیوان بدی است!
فکر کردم که چقدر خوش شانسم که پرده را کشیدم، او هیچ وقت نمی توانست پیدایم کند؛ چون خیلی باهوش نبود. ولی الیزا همان لحظه حدس زد که من آنجا باشم.
اون توی طاقچه نشسته است، جان!
من فوراً بیرون آمدم؛ چون نمی خواستم که مرا هل بدهد. از او پرسیدم که چی می خوای؟!
بگو چه چیزی می خواهید آقای رید؟ حالا هم می خواهم که بیای اینجا!
جان چهارده سالش بود و من فقط 10 سال داشتم. او درشت و نسبتاً چاق بود و خیلی غذا می خورد؛ طوری که باعث بیماری اش می شد.
او باید به مدرسه شبانه روزی می رفت، اما ازآنجاکه مادرش عاشق او بود، او را برای یک تا دو ماه می آورد؛ چون معتقد بود که سلامتی اش به خطر می افتد. جان مادر و خواهرهایش را دوست نداشت و از من هم متنفر بود. او مرا می ترساند و تنبیه می کرد؛ نه یک یا دوبار در هفته، نه یک بار یا دو بار در روز، بلکه در تمام روزها مرا آزار می داد. وقتی که به من نزدیک می شد، تمام بدنم می لرزید. بعضی وقت ها مرا کتک می زد و تهدید می کرد و من با ترس از او زندگی می کردم. هیچ راهی نداشتم که چطور می توانستم او را از این کار بازدارم. خدمتکارها هم نمی خواستند او را مجرم کنند و خانوم رید نمی خواست اشتباهات پسر عزیز خود را ببیند.
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
80,000 تومان
فقط 1 عدد در انبار موجود است
هنوز بررسیای ثبت نشده است.