خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید:
برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود.
برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
توضیحات مختصر محصول
کتاب خواب را از من بگیر
کتاب خواب را از من بگیر از مجموعه کتاب های محمد حمید زاده
کتاب خواب را از من بگیر مجموعه اشعار محمد حمیدزاده است که در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. شعر زبان احساسات و روح انسان است و شاعر میتواند بیپرده با زبان احساساتش سخن بگوید.
شعر شما را از زندگی روزمره جدا میکند و این فرصت را به شما میدهد که در میان سختیهای زندگی روزمره خودتان را پیدا کنید.
شعر فرصت پیدا کردن عشق در میان زندگی ماشینی است.
خواندن کتابخواب را از من بگیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوست داران شعر معاصر مخاطبان این کتاباند.
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
____________________
اشعاری از کتابخواب را از من بگیر
تنها نامش کافی است برای شناختن آن
کتابی که چون زمین چهار فصل دارد
چهار فصل متفاوت که همه در آن فصل ها
زندگی کرده ایم و یا زندگی خواهیم کرد
فصلی از عشق
فصلی از تفکر
فصلی از زندگی
فصلی از مرگ
هرآنچه در این کتاب است
باور های قلبی من است
اما این کتاب برای یک بار خواندن نیست
باید بارها و بارها آن را خواند
هر کلمه اش را اول برای خودم نوشتم
هرکلمه اش را درباره ی خودم نوشته ام
خودی که هیچ کس نبود
هرکلمه اش را زندگی کرده ام
این کتاب برای کسی که آن را بخواند
تنها یک کتاب است
اما برای کسی که آن را زندگی کرده باشد و یا آن را زندگی کند
تنها یک کتاب نیست…
_______________
بخشی از اشعار کتاب:
نمیخواستم آنجا را ترک کنم
نمیخواستم او را ترک کنم
اما وقتش رسیده بود
آرام به من گفت
دیر شده است باید بروی
روی زمین منتظرت هستم
گفتم مگر تو اینجا نیستی
مگر تو همهجا نیستی
وقتی من اینجا هستم کنار تو
چرا باید در زمین منتظرم باشی
گفت همهجا هستم
اما همهجا به یکشکل نیستم
همهجا به یک حال نیستم
همهجا در یک زمان نیستم
همهجا در یک مکان نیستم
تو هم همهجا به یکشکل نیستی
همهجا به یک فهم نیستی
حتی من هم برای تو همهجا به یک مفهوم نیستم
اینجا هیچم
آنجا گلی هستم
خاری هستم
پدری هستم
مادری هستم
اینجا هیچ است آنجا همه از هیچ است
گفتم فرق دارند گل و خار پدر و مادر
گفت برای من نه
گفتم پس چرا آنجا هم مثل اینجا
یکی نیست همهچیز
گفت آنجا هم یکی است
اما چشمها یکی نمیبینند
تنها چشمهای مهربان یکی خواهند دید
گفتم چشم دیگر چیست
گفت صادقانهترین زبان جهان
که پنهانترین رازها را هم آشکار میکند
گفتم مهربانی چیست
گفت اگر قرار بود کسی من را
از چیزی خلق کند
قطعاً از مهربانی خلق میکرد
مهربانی مبدأ و مقصد است
مهربانی بذری است که همهچیز از آن میروید
مهربانی صفت من است ذات من است
آن چیزی است که انسان را انسان کرد
مهربانی همهچیز است
گفتم وقتی به زمین بروم
اینها را فراموش خواهم کرد
گفت فراموش نمیکنی
بیرون از ذهنت باقی خواهند ماند
گفتم چمدانم خالی است
چه چیز را با خود ببرم
که با دیدن آن به یاد بیاورم
خودم را تو را هیچچیز را همهچیز را
گفت مهربانی را با خود ببر
انسان را مهربانی انسان کرد
پیامبران را مهربانی پیامبر کرد
حتی من را هم مهربانی خدا کرد
اصلاً علت ایجاد جهان مهربانی بود
وقتی که حتی نبودن هم نبود
مهربانی باعث شد جهان را خلق کنم
مهربانی باعث شد همهچیز جفت باشد
مهربانی باعث شد
که کنار تشابه تضاد را هم خلق کنم
مهربانی باعث شد
که کنار شب روز را هم خلق کنم
مهربانی باعث شد
خیر را که خلق کردم شر را هم خلق کنم
مهربانی باعث شد
زشتی را که خلق کردم زیبایی را هم خلق کنم
اما هیچگاه مهربانی را من خلق نکردهام
مهربانی همیشگی است
گفتم در بین مخلوقاتت بیشترین مهربانی را
به چه چیزی یا چه کسی عطا کردی
گفت بیشترین مهربانی را به مادر عطا کردم
گفتم در دوراهیهای زندگیام چه کنم
گفت راهی را انتخاب کن
که مقصد آن مهربانی باشد
گفتم چه کسانی را نزدیک خودم قرار دهم
گفت مهربانان را
گفتم مگر نگفتی همهچیز را جفت آفریدی
روی زمین اگر مهربانی هست نامهربانی هم هست
اگر خوبی هست بدی هم هست
اینگونه با نامهربانان چه کنم با بدان چه کنم
گفت همان کار که من میکنم
میبخشم
نامهربانی میکنند من مهربانی میکنم
بدی میکنند من خوبی میکنم
گفتم چرا چنین میکنی
گفت چنین میکنم که آنان چنان نکنند
گفتم اما آن ها که نمیفهمند
گفت همینکه نمیفهمند
بیشتر باعث میشود تا مهربانی کنم
گفتم من هم باید چنین کنم
گفت عقلت چه میگوید
گفتم عقل مانع من خواهد شد
وقتی کسی یکبار به من بدی کند
بازهم امکان دارد تکرارش کند
گفت پس فهمیدی چه چیز تفاوت من و توست
تو میتوانی خیلی کارها بکنی
اما نمیتوانی بهاندازهی من مهربان باشی
میزان مهربانی انسانها
میزان نزدیکی آنان است به من
گفتم چقدر خدا در زمین است
درحالیکه تو تنها یکی هستی
چرا بازهم اجابتشان میکنی
وقتی از خدایان اشتباه چیزی میخواهند
گفت آنان تنها یک خدا دارند
اما خدایان بسیاری را بندگی میکنند
خدایان بسیاری را پرستش میکنند
آنان به خدایانشان وابستهاند
و خدایانشان هم به من
همهچیز به من وابسته است
چراکه همهچیز از من است
من همهچیز هستم
پس اگر سنگی را عبادت کردند
مرا عبادت کردهاند
اما اگر چشم باز کنند
حتی سنگ هم به آنان خواهد گفت که
خدا را باید در درون یافت
چه بسیارند کسانی که
خدایی که نتوانند ببینند را خدا نمیدانند
و چه بسیارند کسانی که
خدایی که دیده شود را خدا نمیپندارند
و غافلاند
که خدا هم در دیدههاست و هم در نادیدهها
گفتم هدف از این زندگی چیست
تنها میآییم و تنها میرویم
گفت چه هدفی والاتر از آنکه
مهربان بیاییم و مهربانتر برویم
تعالی در مهربانی هیچگاه پایان ندارد
گفتم پس این گلایهها ناراحتیها
شکایتهای انسانها از تو برای چیست
گفت انسانها یا نداشته ها را فقط میبینند
و از داشتههای خود غافلاند
یا داشتهها را فقط میبینند
و باز هم به دنبال داشتههای بیشتری هستند
و از کسانی که ندارند بیخبراند
گفتم پس از پایان عمرم به کجا میروم
باز خواهم گشت به همینجا که اکنون هستم
و چگونه باز گردم تا تو را خشنود کنم
گفت هیچچیز دو بار تکرار نخواهد شد
مراقب چمدان مهربانیات باش
که آن را جا نگذاری
اگر به دنبال خشنودی من هستی
در زندگیات جهانی را خشنود کن…
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
نمایش بیشتر
دیدگاه های کاربران
دیدگاهتان را با ما درمیان بگذارید
تعداد دیدگاه : 1
امتیاز کلی : 5.0
توصیه خرید : 1 نفر
فصل اولشو که خوندم انگار خودم از ته دلم نوشته بودم
یاد صحنه های زندگیم افتادم 🥺😔
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید.
نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
عبالقادر بلوچ
در تاریخ
فصل اولشو که خوندم انگار خودم از ته دلم نوشته بودم
یاد صحنه های زندگیم افتادم 🥺😔