خرید محصول توسط کلیه کارت های شتاب امکان پذیر است و بلافاصله پس از خرید: برای محصولات دانلودی،لینک دانلود محصول در اختیار شما قرار خواهد گرفت و هر گونه فروش در سایت های دیگر قابل پیگیری خواهد بود. برای کتاب های فیزیکی، بعد از ثبت جهت ارسال آمادهسازی میشود.
- دسترسی به محصولات دانلودی به صورت مادامالعمر (طرح جلد، موکاپ، قالب صفحه آرایی، کاغذ دیواری)
- بست بندی با پکیج ضد آب برای ارسال کتاب های خریداری شده
- تمامی کتاب های نشر متخصصان به صورت فیزیکی هستند.
کتاب خزنده منطقی نوشته جناب آقای امیرحسین امیرپور را به صورت قانونی از سایت متخصصان خریداری کنید.
ارسال کتاب تا ده روز کاری.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
سرگيجه
اين زن احمق كي ميخواهد دست از لجبازيهايش بردارد! هرروز صبح بايد پرده را بكشد تا بهنوعی موجب آزارم شود. اميدوارم حداقل بلايي سر لباسم نياورده باشد.
نوري كه از لاي حفاظ پنجره وارد اتاق ميشد و خطوط راهراه زيبايي كه غبار معلق در فضا را بیشازپیش آشكار ميساخت. اين صحنه شايد بهزعم شما زيبا باشد، ولي براي من و نفرتم از روشنايي روز هرگز. اتاق مثل يك سوراخ به نظر ميرسد. حدس ميزدم كه همين روزها اتفاق ميافتد. طبق عادت هميشگي وسايلش را جمع كرده و رفته است خانه پدرياش. رفته است به خانه فمینیستها. البته اين واژه را در ظاهر براي كساني به كار میبرند كه خواستار برابري حقوق زن و مرد باشند، اما اين زن حالا ديگر خونم را ميمكد. لااقل براي مدتي شايد هم براي هميشه از شر جاروجنجالهایش خلاص ميشوم.
حقيقت، روشنايي، مسئوليت، تكليف و ازایندست تعاريف، اينها همه واژههاي مسخرهاي هستند كه ما را از شيوه درست زندگيكردن دور ميكنند. چه لزومي دارد در مدت زمان محدودي كه زندگي میکنیم، تصحيح ميكنم، در مدت زمان محدودي كه زنده هستيم، خود را درگير اين اضافات كنيم؟ امروز هرطور كه شده، بايد سري به نشريه بزنم. آن بيمصرفها را كه به حال خودشان رها كني، دودمانت را به باد ميدهند.
بوسهاي بر پيشاني تنديس چوبي سقراط زدم و به اكراه از خانه خارج شدم. مانند هميشه چهره خشك و بيروح آرسن پير، نانواي محله را ديدم كه با نفرت به من نگاه ميكند. هرگز دخلي با دين و مذهب نداشتم و تا حد امكان نخواهم داشت، ولي اگر يهودي بودم و در محلهاي زندگي ميكردم كه اكثريت آن كاتوليك و پروتستان باشند، تمام تلاشم را ميكردم كه كمتر در معرض ديد ديگران باشم، اما نمیدانم اين پيرمرد يهودي چه فكري پيش خودش ميكند. بیپدر نفرت در نگاهش موج ميزند. اهالي شهر هم در جواب اين نگاه به سمتش سنگ پرتاب ميكنند. من كه نبودم، ولي یکبار از ويليام دستفروش شنيدم زماني كه آنها تازه به شهر ما آمده بودند، مردم هر چيزي كه به دستشان ميرسيد، به سمت آنها پرتاب كردند كه بهاتفاق يكي از همان اشياء به سر تنها فرزند آرسن برخورد كرد و همان باعث شد كه بينايياش را براي هميشه از دست بدهد. البته ويليام اين ماجرا را زماني برايم تعريف كرد كه سعي داشت يك قوطي حلبي را بهجای جام شراب به من بفروشد. پير خرفت از سنوسالش هم خجالت نميكشد. تازه مدعي بود مسيح مقدسش در آن جام شراب نوشيده است و درحالي اين حرف را ميزد كه اشك از چشمانش سرازير شده بود. نميدانم، شايد خزعبلي بيش نبوده باشد.
كلاهم را روي سرم گذاشتم و به راهم ادامه دادم. اميدوارم ويليام بساطش را كنار نشريه پهن نكرده باشد؛ ديگر حوصله داستانسراییهایش را ندارم. تقریباً نزديك ظهر است و من يك خيابان با نشريه فاصله دارم. بینیام را ميخاراندم و سرم را به زمان دوخته بودم. ناگهان متوجه سايهاي شدم كه انگار در تعقيب من است. در یکلحظه احساس وحشت عجيبي كردم. البته بيدليل هم نبود، نهچندان محبوبم كه كسي دلش نخواهد سر از تنم جدا كند، اما هنوز شجاعت رويارويي با مشكلات در من زنده است. بهیکباره سرم را چرخاندم تا پرده از اين معما بردارم.
لطفا پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید: فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیشازحدِ معمول، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحهکلید بپرهیزید. نظرات خود را براساس تجربه و استفادهی عملی و با دقت به نکات فنی ارسال کنید؛ بدون تعصب به محصول خاص، مزایا و معایب را بازگو کنید و بهتر است از ارسال نظرات چندکلمهای خودداری کنید.
145,000 تومان
موجود
هنوز بررسیای ثبت نشده است.